من توی یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و تک دختر هستم. برای چادری شدنم، هیچ اجباری نداشتم. اولین چادرم رو توی سوم راهنمایی، وقتی که میخواستم برم مشهد، برای رفتن به داخل حرم دوختم. بعد اون هم دیگه چادر سر نمیکردم. مانتویی بودم، اما حجابم متعادل بود.
به همین منوال تا دوم دبیرستان مانتویی بودم تا اینکه یک روز عصر که از مدرسه تعطیل شدیم، دیدم روی دیوار روبهرویی مدرسه ما، یک جمله تازه نوشتند. رنگها هنوز خشک نشده بود. وقتی اون جمله رو خوندم، یک حالی شدم. شب توی خونه، خیلی بهش فکر کردم. فردا که اومدم مدرسه، با دوستام راجع بهش حرف زدیم. ما یک گروه 6 نفری بودیم که تصمیم گرفتیم چادری بشیم، برای همیشه. از اون روز تا حالا من چادریام...
و اما اون جمله چی بود؟
(هر کس زیبایی اندیشه پیدا کند، زیبایی تن به کس نشان نمیدهد )
از اون ماجرا 13 سال می گذره و من هر روز، بیشتر به چادرم افتخار میکنم.
باشگاه خبرنگاران
در
آخرین لحظات، وقتی آن حضرت صدای گریه بلند دخترانش را شنید برادرش عباس و پسرش علی
اکبر را فرستاد که آنان را به صبوری و مراعات آرامش دعوت کنند.
رفتار توام با عفاف و رعایت حجاب همسران و دختران شهدای کربلا و حضرت زینب، نمونه
عملی متانت بانوی اسلام بود. امام سجاد علیهالسلام نیز تا میتوانست، مراقب حفظ
شوون آن بانوان بود. در کوفه به ابن زیاد گفت: مرد مسلمان و پاکدامنی را همراه این
زنان بفرست، اگر اهل تقوایی!
هدف از نقل این نمونهها نشان دادن این نکته است که هم خاندان امام حسین علیهالسلام،
نسبت به حجاب و عفاف خویش مواظبت داشتند، و هم از رفتار دشمن در این که حریم حرمت
عترت پیامبر را نگاه داشته و آنان را در معرض تماشای مردم قرار داده بودند، به شدت
انتقاد میکردند.
با آن که زیردست دشمن بودند و داغدار و مصیبتزده از منزلی به منزلی و از شهری به
شهری و از درباری به درباری آنان را میبردند، با نهایت دقت، نسبت به حفظ شان و
مرتبه یک زن پاکدامن و متعهد مراقبت داشتند و در همان حال نیز سخنرانیهای
افشارگرانه و انجام رسالت و تبیین و دفاع از اهداف شهدا باز نمیماندند. حرکت
اجتماعی سیاسی، در عین مراعات حجاب و عفاف. و این درسی برای بانوان در همه دورانها
و همه شرایط است.
بی غیرتی مردان
از علل اصلی بدحجابی در جامعه بی غیرتی مردان در جامعه است بی غیرتی عبارت است کوتاهی در محافظت ازدین وعرض وناموس که یکی از صفات خبیثه انسان است وبه گونه ای است که انسان اگر غیرت نداشته باشد دین نداردومرد باید به مهم اهتمام شدید ورزد واز مسائلی که امنیت خانواده را مخدوش می سازد دور نگه دارد مرد در خانه به عنوان ستون وقوام خانواده می باشدیکی از مهمترین وظایف مرد در حیطه قوّامیت، حفظ امنیت اخلاقی خانواده است. همسر و فرزندی که نتواند در هجمه نگاههای تند و اغراض شوم دیگران به شوهر و یا پدرش پناه ببرد جداره مصونیتش نازک و شکننده خواهد شد. جداره ای که حفظ پوشش و رفتار مناسب از یکسو و محفوظ داشته شدن از اغراض شوم از سویی دیگر، ان را مستحکمتر میسازد
موسیقی
و لهو و لعب نیز از عوامل مهم بی غیرتی است به گونه ای که در خانه ای که موسیقی
نواخته یا شنیده شود غیرت از آنجا رخت برمیبندد.
امام صادق علیه السلام
فرمودند: هنگامی که چهل روز در خانه ای موسیقی نواخته یا شنیده شود
شیطانی که قفندر نام دارد اعضایش را به اعضای صاحب خانه میمالد و در آن می دمد تا
او را بی غیرت میکند تا آنجا که حتی اگر به زن و فرزندش تجاوز و یا نیت سوئی صورت
گیرد از خود غیرتی عیان نخواهد ساخت (وسائل
الشیعه (دوره 30 جلدی)، ج 17، ص 313)
انسان این حالت را دارد که هر چه بیشتر در گرداب شهوات شخصی فرو رود و عفاف و تقوا و اراده اخلاقی را از کف بدهد، احساس غیرت در وجودش ناتوان می گردد. شهوت پرستان از اینکه همسران آنها مورد استفاده های دیگران قرار بگیرند رنج نمی برند و احیاناً لذت می برند و از چنین کارهایی دفاع می کنند.
برعکس، افرادی که با خودخواهی ها و شهوات نفسانی مبارزه می کنند و ریشه های حرص و آز و طمع و ماده پرستی را در وجود خود نابود می کنند و به تمام معنی انسان و انساندوست می گردند و خود را وقف خدمت به خلق می کنند و حس خدمت به نوع در آنان بیدار می شود، چنین اشخاصی غیورتر و نسبت به همسران خود حساستر می گردند. اینگونه افراد حتی نسبت به ناموس دیگران نیز حساس می گردند. یعنی وجدانشان اجازه نمی دهد که ناموس اجتماع مورد تجاوز قرار گیرد(شهید مطهری برگرفته از کتاب حجاب)
حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به مردم عراق فرمود:"شنیدهام که زنان شما در راهها و بازارها با مردان نامحرم به گفتگو میپردازند و شانه به شانه یکدیگر راه میروند!آیا حیا نمیکنید!".(ملا احمد نراقی، معراج السعاده، ص 163 )
(منبع: تبیان)
روسریام را برنمیدارم
یک روز جلوی در موسسه اسلامی نیویورک، دختر خانم جوانی جلوی من را گرفت و اظهار داشت: میخواهد مسلمان شود...
سوال کردم چه اطلاعاتی پیرامون اسلام دارید؟ گفت: «به نتیجه رسیدهام که مسلمان شوم.» بنده هم پیشنهاد مطالعه چند کتاب را دادم. کتابها در اختیارش گذاشته شد؛ بعد از مدتی با اشتیاق به نزدم آمد و گفت: «کتابها را خوانده و میخواهم مسلمان شوم.»
باز چند کتاب دیگر هم به او دادم و گفتم: اینها را هم مطالعه کنید. این کار، چند بار همین طور ادامه پیدا کرد. مطمئن بودم جامعیتی از اسلام و مکتب تشیع از مطالعه این کتابها برایش حاصل شده است. یک روز همین دختر با عصبانیت وارد موسسه شد و گفت: «اگر همین الان شهادتین را برایم نخوانید، داخل شهر میروم، داد میزنم و اعلام میکنم، من مسلمان هستم تا همه متوجه بشوند و به این طریق اسلام میآورم.» شور و اشتیاق این دختر، موجب این شد تا به او قول دهم ایشان در مراسم جشن بزرگ میلاد امام حسین (علیهالسلام) در موسسه بیایند و مراسم تشرف به اسلام را برگزار کنیم
روز میلاد امام حسین (علیهالسلام) مراسم جشن برپا شد و شیعیان زیادی هم در جلسه، شرکت کردند. به عنوان یک میانبرنامه اعلام کردیم که یک دختر فرانسوی مقیم نیویورک، با اطلاع و آگاهی، دین اسلام و مکتب تشیع را برگزیده و مراسم تشیع، الان برگزار میگردد.
در این میان، شخصی از داخل جمعیت بلند شد و گفت: «اصلاً این دختر از اسلام چه میفهمد که میخواهد مشرف بشود؟ بنده نیز سوالی را مطرح کردم و گفتم هر کس جواب را میداند، پیرامون آن توضیح دهد. سوال درباره مسئله "بداء" بود که از اعتقادات مسلّم ما شیعیان است. هیچکس جوابی نداد! سوال را از این دختر پرسیدم. او توضیحاتی پیرامون آن به جمعیت ارائه داد. سپس در جلوی جایگاه قرار گرفت؛ پس از اقرار به شهادتین و ارائه عقاید به او، اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او خوانده شد. رسماً به اسلام و مکتب تشیع گروید و نام او را "رقیه" نهادیم.
چند روزی از این قضیه گذشت تا اینکه همین دختر را با حجاب کامل اسلامی، همراه با مرد و زنی دیدم. به نظر میآمد پدر و مادرش باشند. در خیابان جلوی مدرسه با ما برخورد نمودند. آن مرد و زن (پدر و مادرش)، با زبان فرانسوی شروع به سر و صدا کردند؛ چرا دختر ما را مسلمان کردهاید؟ به او بگویید حجابش را بردارد…
سر و صدا باعث شد که عدهای دور ما جمع شوند. در همان حال، احساس کردم این دختر تازهمسلمان، الان در شرایط سختی است و خیال کردم دارد خجالت میکشد. به موسسه رفتم و زنگ زدم ایران به دفتر آیتالله مظاهری و پرسیدم: «آیا در چنین شرایطی، اگر اصل دین شخص در خطر باشد، به نظر شما اجازه میدهید روسری را بردارد؟» در این مورد خاص، ایشان فرمودند: «اشکال ندارد.»
به سرعت برگشتم و به این دختر گفتم: «با یکی از مراجع تقلید صحبت کردم و در مورد شما فرمودند، اگر دین شما در معرض خطر است اشکال ندارد و شما میتوانید روسری را بردارید.» آن چه در جواب شنیدم این بود: «این حکم از احکام ثابت و اولیه است یا از احکام ثانویه و بنا بر ضرورت است؟» گفتم: «از احکام ثانویه است.»
تا این را شنید، گفت: «اگر روسری خود را برندارم و به خاطر حفظ حجابم کشته شوم، آیا من شهید محسوب میشوم؟» گفتم: «بله!» گفت: «و الله روسری خود را برنمیدارم، هرچند در راه حفظ حجابم، جانم را از دست بدهم.» البته بعد از این ماجرا، خانواده او نیز با مشاهده رفتار بسیار مۆدبانه دخترشان، از این خواسته، صرف نظر کردند.
آنها عازم فرانسه بودند و با همان حال به طرف فرانسه روانه شدند. آدرس یک مرکز دینی که دوستان ما در آنجا بودند به او دادم و بعداً هم متوجه شدم که الحمدالله با یک جوان مسلمان فرانسوی ازدواج کرده است.
خاطرهای از حجتالاسلام آقاطهرانی
منبع: تعامل