سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
حجاب برتر :: سبک برتر

سبک برتر

سبک برتر

سبک برتر

۳۶ مطلب با موضوع «حجاب برتر» ثبت شده است


 

خانم....شماره بدم !!

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته
منبع: www.askquran.ir

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۹:۳۸
سبک برتر


ای ساکن دیار حجب و حیا! چه عارفانه به میدان آمده ای! پوشش دینی تو دل پاکان روزگار را به شوق آورده است. چرا که این پوشش از زره جنگاوران میدان رزم بسی والاتر است

که آن زره میدان جهاد اصغر است و حجاب تو زره میدان جهاد اکبر.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۹:۲۹
سبک برتر


دل نوشته ای زیبا در مورد حجاب

سرکلاس بحث این بود که چرا بعضی از پسرهایی که هر روز بایک دختری ارتباط دارند، دنبال دختری که تا به حال با هیچ پسری ارتباط نداشته اند برای ازدواج می گردند! اصلا برایمان قابل هضم نبود که همچین پسرهایی دنبال این طور دخترها برای زندگیشان باشند!


این وسط استادمان خاطره ای را از خودش تعریف کرد:

ایشان تعریف میکردند من در فلان دانشگاه، مشاور دانشجوها بودم، روزی دختری که قبلا هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد، سر و وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت، سر کلاس هم که بودیم مدام تیکه می انداخت و با پسرا کل کل می کرد و بگو بخند داشت، دختر شوخی بود و در عین حال ظاهر شادی داشت.

 

سلام کرد گفت حاج آقا من میخواستم در مورد مسئله ایی با شما صحبت کنم، اجازه هست؟ گفتم بفرمایید و شروع کرد به تعریف کردن.

 

"راستش حاج آقا توی کلاس من خاطر یه پسرَ رو میخوام، ولی اصلا روم نمیشه بهش بگم، میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید، آخه اونم مثل خودم من خیلی راحت باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه، روحیاتمون باهم می خوره، باهم بگو بخند داره، خیلی راحت تر از دختر های دیگه ای که در دانشکده هستن بامن ارتباط برقرار میکنه و حرف میزنه، از چشم هاش معلومه اونم منو دوست داره، ولی من روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه رو بهش بگید."

 

حرفش تمام شد و سریع به بهانه ایی که کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت.

 

در را نبسته همان پسری که دختر بخاطر او بامن سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد. به خودم گفتم حتما این هم بخاطر این دخترک آمده، چقدر خوب که خودش آمده و لازم هم نیست من بخواهم نقش واسطه رو بازی کنم!

 

پسر حرفش رو اینطور شروع کرد که: من در کلاسهایی که می رم، دختری چشم من رو بد جور گرفته، میخوام بهش درخواست ازدواج بدم، ولی اصلا روم نمیشه و نمی دونم چطوری بهش بگم!


بهش گفتم اون دختر کیه: گفت خانم فلانی!

چشم هام گرد شد، دختری رو معرفی کرد که در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود!!

 

گفتم تو که اصلا به این دختر نمی خوری، من باهاش چندتا کلاس داشتم، این دختر خیلی سرسنگین و سر به زیر ِ، بی زبونی و حیائی که اون داره من تا الان توی هیچ کدوم از دخترهای این دانشکده ندیدم، ولی تو ماشاءالله روابط عمومیت بیسته! فکر میکنم خانم فلانی (همون دختری که قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه میان او و این پسر شوم) بیشتر مناسب شما باشه!


نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به پاسخ دادن:

"من از دختر هایی که خیلی راحت با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد، من دوست دارم زن زندگی ام فقط مال خودم باشه، دوست دارم بگو بخند هاشو فقط با مرد زندگیش بکنه، زیبایی هاش فقط مال مرد زندگیش باشه، همه دردو دل هاشو با مرد زندگی ش بکنه، حالا شما به من بگید با دختری که همین الان و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آینده اش جا نذاشته من چطوری بتونم باهاش زندگی کنم؟!

من همون دختر سر به زیر سرسنگینی رو میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده، همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس میشینه و حواسش به جای اینکه به این باشه که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده چار دنگ به درسش ِ و نمراتش عالی!

 

همون دختری که حجب و حیاءش باعث شده هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش شوخی کنه، و من هم بخاطر همین مزاحم شما شدم، چون اونقدر باوقاره که اصلا به خودم جرات ندادم مستقیم درخواستم رو بگم."

منبع: وبلاگ الودود

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۹:۲۷
سبک برتر

واقعا آقا؟؟؟

 

دخترک رو به من کرد و گفت:واقعا آقا؟

گفتم:ببخشید چی واقعا؟

گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد؟

گفتم:بله

گفت:اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن!!

ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشیدفقط سر پایین میندازید و رد میشید

گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه!

گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم؟

گفتم : آره تو راست میگی برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا باید زانو زد... حقا که سر پایین انداختن کمه!

منبع: وبلاگ عفاف حجاب

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۱۲:۵۰
سبک برتر
جالب توجه برای اونهایی که میگن افتخار ایران به اینه که بجای اینکه خانم ها خودشون رو بپوشونن مردانش چشمهای خودشون رو حفظ میکنن و این رو دلیل میگیرن که پس خانم ها نیاز به حجاب ندارند:
 
تو شاهنامه ، افتخار زن ایرانی اینه که حتی آفتاب هم تنشو ندیده !!!

((( منیژه منم دخت افراسیاب ... برهنه ندیده تنم آفتاب )))

یا اونجایی که میخواد از دختران تورانی تعریف کنه میگه :

((( همه دخت توران پوشیده روی ، همه سرو بالا همه مشک بوی )))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۸
سبک برتر
به نظر شما چه ارتباطی بین خون , چنگ و دندان وجود داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
.
.
.


.
.
جواب بدید , چه ارتباطی به ذهنتون میرسه ؟؟؟
.
.
.
.
.
تا حالا دقت کردین مادرامون بعضی وقتها چادراشونو با دندون نگه می دارند ؟؟؟



یعنی اینکه حجابشون رو براحتی بدست نیاوردند.

خون های زیادی پاش ریخته شده.......

پس حجابشونو با چنگ و دندون نگه میدارن..

مثل حضرت فاطمه سلام الله علیها بین در و دیوار........

ممنونم از تو مادر که مرا زهرایی پروراندی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۲ ، ۰۰:۰۱
سبک برتر
وبلاگافکت نوار وضعیت